نه دلسوز و نه همدم دارم امشب
دلم زخم است از دست غم يار
هم از غم چشم مرهم دارم امشب
همه چيزم زيادي ميکند، حيف!!!
که يار از اين ميان کم دارم امشب
چوعصري آمد از در ،گفتم اي دل
همه عيشي فراهم دارم امشب
ندانستم که بوم شام رنگين
به بام روز خرم دارم امشب
برفت و کوره ام در سينه افروخت
ببين آه دمادم دارم امشب
به دل جشن عروسي وعده کردم
ندانستم که ماتم دارم امشب
درآمد يار و گفتم دم گرفتي
دمم رفت و همه غم دارم امشب
به اميد اينکه گل تا صبحدم هست
به مژگان اشک شبنم دارم امشب
مگر آبستن عيسي است طبعم
که در دل بار مريم دارم امشب
سر دل کندن از لعل نگارين
عجب نقشي به خاتم دارم امشب
اگر روئين تني باشم به همت
غمي همتاي رستم دارم امشب
غم دل با که گويم شهريارا
که محرومش زمحرم دارم امشب
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
<-CategoryName->
:: برچسبها:
<-TagName->